تأملی بر پدیده "منتظریسم" و مهدی هاشمی‌های دهه 80

امیرحسین ثابتی

مرور وقایع پس از انقلاب به مثابه "یک حادثه و اتفاق"، قبل از هر چیز ظلمی عیان به تاریخ و بعد از آن نیز ظلم بزرگ‌تری به انقلاب اسلامی است. اتفاقاتی که در پس آن هزاران نکته آشکار و پنهان نهفته و با تأمل در هر یک می توان به ریشه یابی بسیاری از حوادث فعلی رسید.

جریان آقای منتظری نه از آن جهت که هنوز هم در ذهن نسل اول و دوم انقلاب خودنمایی می کند، نه از آن جهت که به‌واسطه اهمیتش تبدیل به یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب شده و نه از آن روی که هنوز هم بعد از گذشت 2 دهه از ششم فروردین ماه ۱۳۶۸، هر از چندگاهی ذکری از آن واقعه می شود، که از آن جهت حائز اهمیت است که آن را نباید به یک جریان خاص طی شده در دهه اول انقلاب و صرفاً یک رویداد تاریخی منحصر کرد، زیرا بررسی ابعاد مختلف این واقعه نشان می دهد منتظری اگرچه با نامه حضرت امام(ره) به قسمتی از تاریخ معاصر ضمیمه شد اما "منتظریسم" جریانی است که تا تاریخ به پیش می رود، وجود دارد و تنها ابزار برخورد با آن نیز یک نامه یا صرفاً "یک اقدام" از سوی ولی فقیه یا حتی جریان دیگری نیست، چرا که ریشه های دوانده شده این جریان در جای جای فتنه های گوناگون تاریخ انقلاب، هر از چندگاهی خود را نشان می دهد و اگرچه هیچ گاه نیز به سرانجام نخواهد رسید اما همواره می توان از خسران و زیان آن به اصل گفتمان انقلاب کاست.

اینکه چرا و چگونه حسینعلی منتظری با سابقه درخشان قبل از انقلاب خویش و حتی دهه نخست پس از انقلاب که در جایگاه قائم مقام رهبری نظام جمهوری اسلامی بود و در عین حال در بیش از ۴۰ فقره حساس و مهم از سوی امام راحل به عنوان نماینده ایشان در حل و فصل مسائل مختلف معرفی شده بود، یک‌باره پس از نامه تاریخی حضرت امام(ره) برای همیشه به گوشه ای منزوی می شود تا جایی که تنها مأوا و پشتوانه‌اش جریان بریده از نظام و انقلاب می گردد، از جهات گوناگون قابل بررسی و صد البته عبرت آموز است.

بزرگانی که پیش‌تر و در مدیریت دهه نخست انقلاب در مناصب حساس نظام جمهوری اسلامی نقش تأثیرگذاری داشته اند، در وهله نخست "ساده لوحی" آقای منتظری را علت العلل این سقوط تاریخی می دانند. جدای از نامه حضرت امام خطاب به آقای منتظری که در قسمتی از آن "ساده لوحی" او را به وی گوشزد می کنند و به همین خاطر نیز از او می خواهند تا در امور سیاسی دخالت نکند چون فریب دشمنان و منافقین را می خورد، حجت الاسلام ری شهری، وزیر اطلاعات دولت وقت نیز در بیان ساده لوحی آقای منتظری، در خاطرات خود چنین می نویسد:

«امام که می دانست جریان های سیاسی ناصالح و در رأس آن‌ها جریان خطرناک مهدی هاشمی، از ساده‌لوحی آقای منتظری سوءاستفاده خواهند کرد و از طرفی آقای منتظری را در معرض رهبری آینده جمهوری اسلامی ایران می دید، سال‌ها تلاش کرد که آقای منتظری حساب خود را از اطرافیان ناصالح جدا کند و آنان را از خود رسماً طرد نماید، اما موفق نشد و همین امر مبنای برکناری او از رهبری گردید" (سنجه انصاف، ص ۴۱)

اما ساده لوحی آقای منتظری تنها در جریان عزل وی خود را نشان نمی دهد، بلکه نگاهی به عکس العمل و گفتارهای وی قبل از نامه حضرت امام(ره) به‌خوبی نمایانگر آن است که به کرات این خصیصه‌ی وی مورد سوءاستفاده دشمنان نظام و انقلاب اسلامی بوده است، به‌گونه ای که ایشان در قسمت هایی از خاطرات خود دقیقاً با تکرار سخنان منافقین دهه ۶۰ پیرامون دادگاه عالی قم، جدای از زیر سوال بردن قوه قضاییه، با بسنده کردن به اظهار کلیات و تعمیم اشتباهات جزیی به تمام نظام قضایی کشور و هم چنین ادعاهای فاقد سند و بعضاً کذب، بهترین خبرساز برای رسانه های ضد انقلاب و نظام اسلامی می‌شود.

از همین رو شاید امروز نیز چندان جای تعجب نداشته باشد که عده ای که خود را جزء السابقون انقلاب قلمداد می کنند، با مردود شدن در امتحان های سخت و سنگین، تکرار ادعاهای رسانه های ضد جمهوری اسلامی را سرلوحه کار قرار دهند و حتی با گذشت ۲۰ روز از طرح یک ادعا، هم چنان بدون سند و تنها با کلی گویی و تعمیم اشتباهات جزیی به کلیت نظام قضایی و امنیتی کشور، لقب "شجاع" را از رییس جمهور صهیونیست فرانسه دریافت کنند.

تفاوت ماهوی میان اسامی وجود ندارد، مهم آن است که در پس این اتفاق به منتظری، -پایه گذار جریان منتظریسم- نیز نامه می نویسند و از او به خاطر حمایتش در رابطه با ادعاهای بدون سند خود تجلیل می کنند، منتظری ۶۸ با منتظری ۸۸ تفاوتی نکرده، بلکه این، برخی مدعیان خط امام دهه ۶۰ هستند که امروز خواسته یا ناخواسته به عنوان عضوی شاخص از جریان منتظریسم، کارویژه ای را که باید انجام دهند، انجام می‌دهند.

اما شاید دومین و حتی مهم ترین خصیصه آقای منتظری که منجر به منتظری شدن او شد، دفاع و حمایت های همه جانبه و متعصبانه وی از جنایات و اشتباهات غیر قابل گذشتی بود که نسبت به مهدی هاشمی (برادر داماد خویش) داشت. اگر بنا باشد تا خاطرات آقای منتظری را به چندین محور تقسیم کنیم، بدون تردید، یکی از محورهای مهم و تأمل برانگیز آن، نوع ادبیات و دفاع همه جانبه وی از مهدی هاشمی است، کسی که در پی جنایات متعددش، امام در قسمتی از نامه خویش به آقای منتظری در مورخ ۶ فروردین ۶۸ او را قاتل می خواند و پس از اعترافات و محاکمه اش سرانجام اعدام شد، اما آقای منتظری همواره سعی دارد تا از وی چهره ای بی گناه و مظلوم بسازد. حتی هشدارهای پی در پی امام به منتظری نیز در این رابطه کارگر نیفتاد تا جایی که سرانجام امام(ره) در نامه ۶ فروردین ماه ۶۸ رسماً منتظری را فاقد عدالت و عنصری نامطلوب برای تصدی رهبری آینده نظام جمهوری اسلامی معرفی کردند و پیرامون مهدی هاشمی نوشتند:

«در مسئله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين، متدين‌تر مي‌دانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مي‌داديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم.»

با تدبر در نوع برخورد آقای منتظری در قضیه مهدی هاشمی، می توان به یک مدل از رفتارشناسی وی نسبت به اطرافیانش رسید. مدلی که امروز نیز چندان غریب نمانده و با دقت جزیی در رفتار سیسای برخی از مسئولین نسبت به خویشاوندان و فرزندان خود می توان آن را مشابه‌سازی کرد. خصیصه ای که یکی دیگر از شاخصه های اصلی جریان "منتظریسم" است و گویا تا گذر زمان و گردش قضا وجود دارد، بقای این خصائص را باید به نظاره نشست.

ساده انگاری است اگر میان مهدی هاشمی دهه ۶۰ که در نهایت نیز به حکم عدالت، اعدام شد با مهدی هاشمی‌های دهه ۸۰ تفاوتی قائل شد. آنچه اصلیت موضوع را حفظ می کند همان قاعده الهی است که از اموال و اولاد به عنوان "فتنه" یاد می کند و مردان روزگار را در انتخاب میان آنها و طریق حق، مخیر می کند. منتظری به عنوان پایه گذار جریان منتظریسم که امروز خود تنها عضوی از آن به شمار می رود، در انتخاب میان مهدی هاشمی و نظر ولی فقیه و طریق عدالت مردود شد، لذا چندان جای تعجب نیست که امروز نیز مهدی هاشمی دیگری یکی دیگر از السابقون انقلاب را به قعر تاریخ انقلاب هدایت کند، چرا که بنا بر اصل "انقلابی ماندن، نه انقلابی بودن" امام (ره) در آخرین بند وصیت نامه خویش چه زیبا فرمود:

"میزان در هر کس، حال فعلی اوست"